Archive for the ‘حال نامه های حضرت شیخ’ Category

h1

بگذارید حافظ را با نیوتون روبرو کنیم!

02/20/2011

به یکی از قوانین وبگاه -وبلاگ- نویسان که میگه: «عدم نوشتن برای مدتی موجب سلب لقب نویسندگی از شما می شود.» اعتقاد پیدا کردم! حال که نیوتون به پرواز مگسان بر بالای سر املت نامه که ناشی از عدم بروز رسانی که مترادفا به شب رسانی و نیمه شب رسانی نیز تعبیر میشود، می خندد؛ چه فرقی می کند که برای شماره گذاری از «الف-ب-ج و…» استفاده کنیم یا «الف-ب-پ-ت و…»؟ شیخ هم شده مگس پران این معرکه…

در این غیاب های صغری و کبرایی که اخیرا مشاهده می کنید یک تکینگی املتی وجود دارد! یک نوع بی جوابی و فلسفه ی مخفی… گرچه در ابراز این فلسفه مخفی مخ نیچه ای یا ملاصدرایی لازم نیست اما کافی است اندکی وقت خود را بین جوانان رشید هجده ساله پشت کن+کوری بگذرانید تا بفهمید چه قدر مهجور و غمگین و وامانده اند…! چقدر بد است حال که فهم بیشتر آنها و زمان آشنایی آنها با دنیای مطالعه ی محض کتابهای غیر درسی است تمام تفکرات آنها در چند کتاب محدود خلاصه شود.

همچنین در این حضور که بعد از چندین سده غیبت بود ارج می نهیم روح شامخ شیخ را! که در مصائب های («های» اینجا صرفا برای غلط کردن کلمه بکار می رود و هیچ ارزش دیگری ندارد) حفظیات امتحان ادبیات ترم با سری بلند-به بلندای قد زرافگان قطب جنوبی- از این بازه ی بحرانی بیرون آمد و سر امتحان ادبیات که مصرع دوم قسمت شعر حفظی در خطور ایشان نمی آمد؛ حافظ و مولانا و خیام و… را زیر سوال برد و تفکرات و بدیهیات املتی را وارد ادبیات پارسی کرد و چنین نگاشت:

آن پریشانی شب های دراز و غم دل                 با طلوع نفس آن دم یار آخر شد

تمت

 

ذیل نامه اول: بیت دوم شعر «همه در سایه ی گیسوی نگاه آخر شد» بودش که شیخ به زبان املتی ترجمه و آن را نگاشت؛ با سپاس و قدر دانی و معذرت خواهی از حضرت حافظ

ذیل نامه دُیم:من باب غیبت و دوری روی شیخ مریدان همه نعره می زدند و با خود زمزمه می کردند:«ز در درآ و شبستان ما منور کن/هوای مجلس روحانیان معطر کن»

ذیل نامه سیُم: عنوان نوشته هیج ربطی به متن نوشته، موضوع نوشته، محتوای نوشته، فلسفه ی نوشته، پشت پرده ی نوشته و… نداشت!

ذیل نامه چهارم: مرگ بر نیوتون! درود بر پلانک، انیشتن، بوهر، رادرفورد و هایزنبرگ آن سبک بالان و پیشروان فیزیک مدرن…

h1

آنگروریخما !

08/11/2010

اولین گزارش من از جایی در ماداگاسکار:

اینجا همه چیز عجیبه اما نه به عجیبیه گروشام گرنج، شاید اینجا سرزمینی جدا از زمین اما چیزهای عجیبی هست برای گفتن، اینطور که من دیدم روی همه ی میزهای کارکنان زندانی که من توش هستم بادمجون آب پز با کمی خردل صورتی و دونه ی قهوه هست، رژیم غذایی عجیبیه، کارکنان اینجا همه کفش سرشون می کنن یا شاید لباس کارکنان اینجا اینطوریه، کلاهی که شبیه یه پوتین بزرگ سبک و شبیه کلاه آشپزهاست ، برای ناهار و شام برای من دم موش اسلایس شده با کمی پودر بچه سرو می شه، همه چی شاید کمی زیاد تر از یکم عجیبه !

اینجا اطلاعات عجیبی از من میگیرن، اینکه تو تاریخ مشخصی چرا داشتی خمیر دندون می خوردی، از همه چیه زندگی من خبر دارن، حتی اینکه همه ی دندونای پدر بزرگم سالمن ! از این به بعد تصمیم گرفتم زود به زود به نیمه شب یا به بعد از ظهر رسانی کنم، اما کوتاه تر، مرموزیت اینجا داره بدجوری روی اعصاب من بطور آهسته می دوه ! (Jogging)

دارم یه سری اطلاعات جمع می کنم تو به بعد از ظهر رسانی های بعدی بهتون خواهم گفت…

ذیل نامه: کسی می تونه بگه مزه ی دم موش اسلایس شده می تونه شبیه چی باشه ؟

ذیل نامه دوم: اینطوری که من فهمیدم اسم اینجا چیزی تو مایه های «آنگروریخماست»

h1

به نیمه شب رسانی در کنار زرافه های ماداگاسکار

08/04/2010

به شب رسانی بعد از مدتی مدیده یا شایدم ندیده، املتی که بوی جوراب گرفته، قارچهای املته گنده شدن، باکتری که چه عرض کنم واکتری پدر املت نامه رو در آوردن، شیخ هم این کنار ایستاده داره واسه واکتری ها کف می زنه ! خودکاری که املت نامه نویسی می کرده خشکیده، سنگک فرنگی مفقود شده، سرمه بادمجون (لقب اختصاری صفحه کلید تایپ کننده ی املت نامه) شکسته! در کل یه فاجعه است !

راستش سوژه ای برای برای نوشتن پیدا نکردم، اصلا می خواین راستش رو بدونین؟ من توسط سازمان اطلاعات ماداگاسکار دزدیده شدم، جایی که حتی زرافه ها هم جرئت نمی کنن شیر موز بخورن من سر یه گوسفند لیمویی رنگ داد زدم! این روز هایی که نبودم همه فک می کنن من تو خونمون دارم درس می خونم یا کارتون نگاه می کنم اما من اون نبودم الآن هم در جایی سرد هستم که یه هیپو (اسب آبی) در کنارم یونجه غنی شده می خوره ! من مخفیانه در حال به نیمه شب رسانی املت نامه هستم چون بهم خبر رسیده بود که جمعیتی بالغ بر سی میلیون نفر جلوی دفتر املت نامه دستشون رو توی چشمشون کرده بودن و به این شکل اعتراض خودشون رو نشون می دادن ! (عجب شیوه ی باحالی!!!)

این هم مکان تقریبی که شیخ ربوده شده ! شایدم هم یه جای دیگه باشم !

»][The X Point]

من به ندرت می تونم به املت نامه دسترسی پیدا کنم اما جدیدا تونستم راهی برای دسترسی به اونترنت پیدا کنم! موقعی که ماه با حد قدر -6/5 در درجه ای مشخص از آسمون کویر می تابه من باید چشمام رو لوچ کنم و یه عربده با موج سینوسی بکشم اونوفت برای مدتی کوتاهی به اونترنت و WiFi مجازی ماداگاسکار که توسط میمون ها تامین میشه دسترسی پیدا کنم!

در حال حاضر ماه داره غروب می کنه و من هم چشمام داره از حدقه در می آد منتظر خبرهای بعدی و گزارشات من از سازمان اطلاعات ماداگاسکار باشید!

شیخ المعانی شلغم الدین سمنانی بتاریخی که ندارم !

ذیل نامه: خبرهای بعدی داغی خواهیم داشت…!

h1

سرویس امنیتی و سوپرایز زدگی املت نامه

07/01/2010

عملیات با موفقیت نصفه و نیمه به پایان رسید.

این عبارتی است که هیچ کدام از سرویس های امنیتی باهاش آشنایی ندارن چون معمولن یا همش کامله یا همش شکست خورده ! (البته به جز سرویس امنیتی و سوپرایز زدگی املت نامه (ساسان)) حالا این عملیات چی بود؟

درست موقعی که مهندس از آموزشی اومدن گفتن به کسی نگو که من اومدم، و آخر میلشون نوشتن «عملیات کمین» این زمینه ساز یه عملیات سکته آور بود، عملیات پلیدی که مربوط به برگشتن من از دیار غربت می شد! روز جمعه به همراه دو نفر از آرتکیون رفتیم پیش مهندس ولی خب بخاطر اینکه من داشتم پشت تلفن با پسر عموم داد می زدم (حرف نمی زدم!) یهو مهندس از یه در دیگه ی اومد و سه ثانیه به من نگاه کرد. ثانیه هایی که همراه با تعجب، عصبانیت و هزار تا حس دیگه شایدهم به حس بود خود مهندس باید بگه ! ولی خب عملیات نصفه موفق بود، ما می خواستیم مهندس رو تا مرز سکته ببریم که خدا نخواست این جوون هم ناکام شه ! خب من برگشتم به ایران بعد از اندی ریاضت …

عملیات کمین

عملیات کمین

و اما در مورد کپک زدگی گوجه های املت نامه به مهندس باید بگم که: «فقط یه نفر از بروز نشدن املت نامه شکایت داشت و این یعنی …!» حالا ما رفتیم یه خداحافظک بکنیم از یه ابر خداحافظی هم بزرگتر شد، من تقصیری نداشتم یه سری عوامل دست گردن هم انداختن تا نشه املت نامه رو به روز رسوند (این بهانه هایی که مودبانه می آرن برای دفاع از تنبلیت خودشون!) بعد از امتحانات من یه پست آماده کردم که همین حالا هم توی چرک نویس یا چک نویس املت نامه است که اول اونو گذاشتم! بعدش اومدن به ایران بعدش مهمونی بازی بعدش اونترنت نداشتن و… کلی بیچارگی کشیدم که الآن دارم می نویسم ولی خب امیدوارم منظم تر شه…!

تابستون اصلا اونی که انتظار داشتم نبود خیلی افتضاح تر از اونی که فکرشو می کردم، خیلی…!

ذیل نامه: کاش اون لحظه ای که مهندس منو دید یه عکس می گرفتم خیلی دیدنی شده بود، می تونست عکسم یه اسکار نوبل زده بیاره !